محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

نی نی مامانش

16 اسفند تولد من

تولدم مبارککک وای 23 ساله شدم یعنی 23 سال پر شد و شد 23 سال و یک روز دوباره تنهام بابات نیست دلمم گرفته چون توام نیستی اما خوب من مامان بابای خوب دارم خواهر خوب دوستایییی خیلییییییی خیلییییی خوب 16 اسفند رو همیشه خیلیی دوس داشتم خیلی چون یه روز مهمه برام روز تولدم عاشقشم یادمه پارسال بابات اصلا به روی خودش نیورد بعد خوابیدیم ساعت 11 ایناااا خوابم برد با کلی غصه یهو نصفه شب یککی خودشو انداخت روممممم توی عقد بودیم نمیشد جیغ زدددد مامان بابام بیدار میشدن بغلم کرد کلیییییییییییی بوس بوس ریزم  کرد سر تا پامو بهم هی میگفت تولد مبارک عشقم تولد مبارککککککککککک واییی چقدررر خوب بوددددد خیلی دوسش ...
17 اسفند 1390

یه خواب مثه خاله نرگس

سلام عزیزز دلم دیشب منم خوابتو دیدم وای وایییییی عشقم شیر میخوردی آروق میزدی چقدرر با انگشتام لپاتو ناز میکردم و بوست میکردم وای وای فقط نمیدونم اسمت چی بود دختر بودی یا پسر فقط میدونم خیلی دوست داشتم فکر کنم دختر بودی شبیه دخترا بودی وای همش یادمه از صبح تو فکرتم جقدر شیر دادن بهت لذت بخش بود اما تو ناز میکردی نمیخوردیییی وای منم بلد نبودم که هی مامانم میگفت چی کار کنم بابات که از خواب بیدارم کرد دلم میخواست بزنمش آخه تو رو از من جدا کرد هر چی زور زدم بعدش بخوابم نشد که نشد دیگه تورو ندیدم دوست دارم نی نی گوگووولییییییییییییییییییی
15 اسفند 1390

واسه خنده

  یه سری عکس جالب خنده دار و بی ادبانه اگه دوست ندارین نرین توی ادامه مطلب            یعنی چی اونوقت؟؟؟؟؟؟   این لباس رو ببنید و به روی خودتون نیارین ...
14 اسفند 1390

14و 15 اسفند

عزیزز دلم دیروز رفتیم با مامان زهره وخاله الهه خرید یهنی زنگ زدم گفتم کجایین گفتن اومدیم خرید منم سریع لباس پوشیدم رفتن دیدیم دارن مانتو میخرن منم یه مانتو پوشیدم خیلی بهم می اومد مامان زهره برام خریدش آخخخخخ جون بعد رفتیم حراجی کفش خاله الهه واسه تولدم دو جفت کفش واسم خرید اما به بابات نگفتم تا اونم برام بخره بعدش رفتم خونه خاله الهه براش دسری که مامان حنا جون یاد داده بود درست کردم شوهرش خیلی خوشش اومد و اینااااا بعد بابات اومد دنبالم اومدیم خونه خودمون بعد که اومددیم ناهار خوردیم یعنی من نخوردم اشتها نداشتم یه فیلم ترسناک گذاشتیم خدارو شکر روز دیدیم و الا سکته میکردم بعد یه بادای وحشتناکی میاومد منو بابات یکم ترسیده ...
14 اسفند 1390

نظتونو بم بگین چه حسی داشتین حتما حتما حتما خیلی حال بهم زن هستن

میزارم توی ادامه مطلب چون دوس ندارم همه ببننن شاید اعصابتون خورد شه وایناهاا پس اگه حامله هستین چندشتون میشه نیگا نکنین دوس ندارم اعصابتون خورد شه من همین جوری گذاشتم واسم جالب بودن         مردی که باردار شد... تصاویری که ملاحظه خواهید کرد مربوط به ماجرای شگفت انگیز بارداری یک مرد ژاپنیه . در پاسخ به دوستانی که گمان می کنند این تصاویر ساختگی هستند ، عرض می کنم که تصاویر کاملا واقعی هستند و کلکی در کار نیست . حقیقت امر اینه این آقا حاضر شده به جای همسرش ، زحمت بارداری رو تقبل کنه . توجیه علمی داستان رو هم اگه بخوام خدمتتون عرض کنم باید بگم روش کار به این ترتیب بوده که لقاح سلول های جنسی طرفین در...
13 اسفند 1390

12 اسفند و 13 اسفند

نی نی جونی مونی دیروز یعنی جمعه روز رای و اینا بود بابام دهن منو صاف کرد ٤٠ دفعه زنگ زد حتما من برم رای بدم مجبور شدم برم دیگه ناراحت میشد ... میدونی الان کلاس به رای ندادن شده چه جالبببه واسم یه روزایی ما عاشق این بودیم بزرگ شیم رای بدیم حالا کلاس به اینه شناسنامت مهر نخوره .... ولش کن مادر دنیا چپه شده  قبلنااا میگفتن   دانشگاه آزادی  ها  نسبت به ملی ها درس نخون ترن و اینااا حالا کلاس به اینه دانشگاه آزاد بری  خلاصه بابای توام مشهد بود  من تهناییییی تهنااااا  منم بلاخرره بلند شدم عصر البته هاااااااااااااا ظرفای رو دونه دونه سر جاهاش چیدم ظرفای اون شب  مهمونی رو ها  ب...
13 اسفند 1390

روزمرگی

سلام نی نی مینی من دیروز بلاخره ظرفام رو شستم اینقدر تنبل شدم حال نداشتم بزارم توی ظرف شویی بعد اونقدر تنبل تر بودم اونا اینقدر خشک شده بود تمیز نشد مجبور شدم خودم بشورمشون حالا هی دوتیکه میشستم ١ ساعت استراحت میکردم مامان به تنبلی من کی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو تو تو تو   بعد خلاصه شب ١١ خوابیدم دیروز صبح رفتم /ارایشگاه زحمت کشیدن موهامو سوزوندن و زرد شد حالا روش رنگه دیده نمیشه اما میترسم اگه رنگاش بره من چه خاکی تو سرم بریزم ااماا همین جوری اش خیلی خوشگله خیلییییییییییییییییییییی   بعد دیروز رفتم خونه خاله الههههههههه وای خونشون اینقدر خوشمل شده پارکت کردن خیلی ناز بود با فاطمه جیگرم کیک پختیم آخه فاطمه همش از کیک ...
12 اسفند 1390

اینا عکس بچه منه منم بلاخره یه عس از بچم گذاشتم

الان توی یه سایت بودم خب!!!!!!!!!1 بش عکس میدی عکس بچه تو بت میده وای وای مامانم فدات شم قربونت برم اگه تو این شکلی باشی من میخورمت من زدم دختر و پسر فرق نداره هر چی خودش داد ولی دارم بال در میارم از اینکه تو رو بور داد من آرزوم دقیقا همین شکلی بود بور سفید چشمای روشن خیلی دوسش دارم خیلی وای با اینکه جنسیت نداده بودم پسر شدی آریو من بعد من کرمم پرفت یه بچه دیگم میخواستم اینو داد این دختر عزیزززمه لپاشو مادرش بخورههه اینجا خودم جنسیت داده بودم         وای عشق مامانشه این پسرهههه ...
12 اسفند 1390

یه احساس

عشق دست نیافتنی من دیشب مهمون داشتیم منو بگو هیچ کارمو نکرده بودم تا ساعت 9 فقط میدویدم تو خونه از این ور به اون ور تصمیم گرفتم واسه مهمونا فقط مرغ بپزم تا معذب  نشن .. بنا به دلایلی سوپ و دسر و کیک هم درست کردم و باقالی پلو عکس دسرمو میزارم و همین طور کیکم   خیلی خلاصه 2 شب مهمونا رفتن و من 8 صبح واسه رنگ مو رفتم آرایشگاه ... خیلی قشنگ شد فردا هم میرم روشون رو مش میکنم  امیدوارم بابات خوشش بیاد آخه دهن منو سرویس کرده از بس میگه برو برو برو مش کن منم بدم نمیاد که قراره 70 درصد موهامو مش کنم تیره روشن شه فکر کنم خوب شه ایه موهام که خیلی قشنگه مامان زهره و بابا بزرگی امروز براشون کیک و دسر فرستادم خیلی ...
10 اسفند 1390