14و 15 اسفند
عزیزز دلم
دیروز رفتیم با مامان زهره وخاله الهه خرید یهنی زنگ زدم گفتم کجایین گفتن اومدیم خرید منم سریع
لباس
پوشیدم رفتن دیدیم دارن مانتو میخرن منم یه مانتو پوشیدم خیلی بهم می اومد مامان زهره برام خریدش
آخخخخخ جون
بعد رفتیم حراجی کفش خاله الهه واسه تولدم دو جفت کفش واسم خرید اما به بابات نگفتم تا اونم برام
بخره
بعدش رفتم خونه خاله الهه براش دسری که مامان حنا جون یاد داده بود درست کردم
شوهرش خیلی خوشش اومد و اینااااا
بعد بابات اومد دنبالم اومدیم خونه خودمون بعد که اومددیم ناهار خوردیم یعنی من نخوردم اشتها نداشتم
یه فیلم ترسناک گذاشتیم خدارو شکر روز دیدیم و الا سکته میکردم
بعد یه بادای وحشتناکی میاومد منو بابات یکم ترسیده بودیم گفتیم الان خونه خراب میشه
بعد بابات رفت مغازه منم رفتم خونه مامانی همه رفتیم خونه مامانی خودم یعنی مامان مامانم
چون از مکه اومده بود
بعد خیلی خوشحال شد برام یه روسری خوشگل اورده دستش درد نکنه آخه ما چون پیره ازش توقع
نداریم
بعد مامانی شمسی از موهام خیلی خوشش اومد به الهه گفت توام برو این رنگی کن خیلی قشنگه
بعد من ته دلم گفتم این روشه چند وقت دیگه ببینید فحشم میدین موهام زرده
خلاصه
بعد باز من رفتم خونه خاله الهه و بابات اومد دنبالم با خاله الهه درد دل کردیم فاطمه ساداتم اینقدر گریه
کرد تا خوابش برد
آخه از تل موی من میخواست ولی مغازه بسته بود
خلاصه اینقدر گریه کرد تا خوابید
من و بابات یکم دور زدیم اومدیم خونه شام خوردیم من اینقدر مریض و بیحال بودم خوابم برد
ساعت 1 بیدار شدم دیدیم بابات داره با لب تاب ور میره اینا عشق ممنونع شروع شد با بابات دیدیم
بعد دوباره من خوابم برد و بابات لب تابو درست میکرد
بعد اومد پیش من خوابید
میپگفت تا صبح ناله میکردی تتو خواب
نمیدونم چرا آخه حالم بد بود
بعد صبح بیدار شدم اینقدر دهنم تلخ بود که نگووووووووووووووووووووووو
خیلی تلخ بود خیلی خیلی
بعد بابات گفت نوبت بگیر ببرمت دکتر الان میخوام 12 برم دکتر
الان ظرفامو شستم خونه ها رو مرتب کردم لباسارو گذاشتم تو ماشین ظرافای تو ماشین ظرف شویی
رو گذاشتم سر جاش بعد میخوام جارو کنم سریعععععععععع بعدش ناهارمم که پختم کاری ندارمم
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
گوشام خیلی درد میکنه
بعد میرم دانشگاه
وایییییییی استرس دارم
دوست دارم عشق مامان فعلا بقیشو بعدا برات میگم