ده روز اخر
ع
اين روزا يه حسي عجيبي
دارم
هنوزم باورم نميشه خدا تورو به من داده واي كابوس لحظه لحظه من سالم بودن تويه و اينكه وجودت ارامش داشته باشي ٩ اسفند برام نوبت زايمان زدن اتاقت تكميل شد و خيلي دوسش دارم روزها سخت ميگذره خيلي سخت دير ولي نميدونم چرا يه هولي تو دلمه كه روزاي دو نفره منو بابايي داره تموم ميشه يه شروع جديد يه اتفاق تازه ميخواد بيفته نميدونم خوشحال باشم يا ناراحت دوست دارم سريع تجربه اش كنم هرچند كه سخت باشه ٥ سال قبل اين روزا من از سقط ني ني ام و گريه هام احساس هام مينوشتم حالا بعد ٥ سال وقتي مينويسم تكون هاتو حس ميكنم و ناخودگاه اون لبخنداين مياد رو لبم و خدارو شكر ميكنم منو لايق اين دونست تو فرشته ناز بهم بده كاش بتونم بغلت كنم دستاتو بگيرم اين روياي من بوده باررم نميشه رويام داره تعبير ميشه كاش يه پسر شاد خوش روزي و صبور اروم باشي دلم ميخواد خيلي قوي باشي ارزوم برات اينه قوي و صبور وشاد و مهربون باشي