محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامانش

......

  فدات شم بهم گفتن 5 مهر دنیا میای عزیز دلم فردا میرم سونوگرافی تا مطئن شه دکترم آزمایش خونم نوشت همین خیلی خسته ام فدات شم دوست دارم مییرم لالا بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس   ...
17 بهمن 1390

روز پنجم

فدات شم امرزو حال مامانی یکم بد شده دوباره آخه تو اون تو چی کار میکنی کاش میشد بی در سر بزرگ شی هه خودم خندم گرفت پس چه جوری اسم منو بزارن مادر؟ فدات شم عاشق همین دردسراتم هستم عشق ماماانت   ...
16 بهمن 1390

مادررر جونم

           عزیز دل مادر فدات شم امروز خونه تنهام بابا جونت نهار نیومد خونه دلم براش تنگ شده حوصلمم سر رفته میبینی هوا چقدر سرده چقدر برفه اخ عزیزکم شیطونه میگه بریم دفتر براش نهار ببریم شاید عصبانی شه جلو منشی اش و بقیه ولش کن میدونم الان خیی گشنشه طفلی بابا دیشب دیر خوابد صبح زودم رفت طفلی مامان بابایی صبح بوسش نکرد میدونم توام دلت بوساشو میخواست نه؟ عزیز دلم تو جات خوبه؟ گرمه؟ امنه؟ دوس داری!!١ الهی مامان خوبی واست باشم نفسم  میبینی هوا چقدر سرد  شده عشق مادر نمیتونیم از خونه در بیایم   درعوضش قندکم بابا بزرگی یه عالمه واسمون آج...
16 بهمن 1390

اسم تو

  عشق مادر امروز حالم توپ توپ بود اما با بابایی همش دعوا کردیم سر چیزای الکی مثه همیشه  کاش تا تو دنیا بیای مشکلاتمون حل بشه عشق مادر امروز همش تو فکر اسمت هستم من خیلی آریو رو دوست دارم خیلی دوس داشتم اسمت و میشد با خوذت انتخاب کنم دوس دارم عاشق اسمت باشی مثه من که عاشق اسمم هستم و اسمم رو دوس دارم مثه اسم قشنگ بابا جونت دوسدارم اسمت یه جوری باشه که  نگی کاش اسمم این نبود دوست دارم فردا میخوام برم دکتر یه دکتر خوب شاید صدای قلبتو شنیدم عزیزکم ...
15 بهمن 1390

مادر بودن

دوست دارم مادر باشم تا کس دیگری بر روی زمین " یک یا دو فرزند را " با عشق به بار آرم دوست دارم از کودکی پرستاری کنم با لب های گرمی که از سینه ام شیر می خورد به جای اینکه گردنبند ملکه ای را بر بالای قلبی سخت بر گردن بیاویزم دوست دارم کودکی خردسال را در بستر نوازش کنم تا در سلامت و ایمنی بیارامد تا آنکه زنجیری از دانه های الماس را احمقانه به دور سرم بیاویزم دوست دارم صورت معصوم کودکی را بشویم با چشم هایی براق و خندان تا آنکه مراسم با شکوه پر آوازگان را با رنگ به تصویر کشم یا در میان خردمندان گام بردارم دوست دارم مادر باشم تا هر کس دیگر بر روی زمین ! ...
14 بهمن 1390

قندکم

سلام عزیزک قشنگم امرزو همه بهم میگفتن پسر داری آخ خدا قند تو دلم آب میشدم خودمم حس میکنم پسری ولی اگه  دختر باشیی میمیرم واست عزیزکم آریو مادر فدات بشه مادر امروز خیلی خسته شدم دیگه نا ندارم از صبح یه سره سر پا بودم عزا خیلی بد بود خیلی گریه کردم خیلی داغون شدم شوهر عمه عزیزم پر زد رفت خدا بیامرزدش تو هم اذیت شدی مامانم خیلی ترسیدم عزیزکم فک کردم ازم جدا شدی حس کردم  خون دیدم اما خون نبود فدات شم دوست دارم مامانی من عزیزکم تا آخر دنیا پیشم بمون من بدون تو میمیرمممم     ...
13 بهمن 1390

فرزندم

امروز حالم خیلی بهتره فک کنم اگه چیزی نخورم حالم همین طوری خوب باشه وقتی معدم خالیه خیلی راحتم نی نی عزیزم امروز میخوام برم دانشگاه دعا کن کارام درس شه مامانیییییییی من دوست دارم میپرستتمت عاشقتم میخوامت پ.ن : مرسی از مامان نی نی و فرزانه جون واسه کمکشون حتما با دکترم مشورت میکنم میخورم ...
12 بهمن 1390

لالایی

لالالا گل نازی، بابات رفته به سربازی لالالا گل پسته، شدم از گریه هات خسته. لالالا گل زیره، دوخورو ای چشم حیزه لالالا گل عناب، شدم از گریه هات بی تاب لالالا گل جارو، دخورو ای بچه ی پر رو.
12 بهمن 1390