محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

نی نی مامانش

روزمرگی

1390/12/12 12:40
نویسنده : نایسل
610 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی مینی من

دیروز بلاخره ظرفام رو شستم اینقدر تنبل شدم حال نداشتم بزارم توی ظرف شویی بعد اونقدر تنبل تر بودم

اونا اینقدر خشک شده بود تمیز نشد

مجبور شدم خودم بشورمشون حالا هی دوتیکه میشستم ١ ساعت استراحت میکردم

مامان به تنبلی من کی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو تو تو تو

 

بعد خلاصه شب ١١ خوابیدم دیروز صبح رفتم /ارایشگاه زحمت کشیدن موهامو سوزوندن و زرد شد حالا روش رنگه دیده نمیشه اما میترسم اگه رنگاش بره من چه خاکی تو سرم بریزم

ااماا همین جوری اش خیلی خوشگله خیلییییییییییییییییییییی

 

بعد دیروز رفتم خونه خاله الههههههههه

وای خونشون اینقدر خوشمل شده پارکت کردن خیلی ناز بود با فاطمه جیگرم کیک پختیم آخه فاطمه

همش از کیک های که من درست میکنم میخوااست

بعد ششششششششش   دسرو براشون درست کردم

شوهر خواهرررممم فکش افتاددددددد خیلی خوششش اومد

بعد با بابا اومد دنبالم رفتیم خریید یه تل  مو خریدم اینقدررر نازه بعد هیچی نخریدم هیچی رو  نپسندیدم

بعد با خاله رکسانا و رادین عمو امیر رفتیم شام بیرون خیلی خوشمزههه بوددد غذاهاااا

بعد  اومدیم خونه بابات واسه خودش یه گوشی  apple s4 خریده همش سرگرم همونه ولی خیلی خفنه

خیلیییییییییییییییییییییییییی

منم عاشقش شدم همش سرش تو گوشیشه دیشب خیلی بد خوابیدم خیلیییی همش میترسیدم گریه

 میکردم بابات بغلم میکرد یادم نیست خواب چی میدیدم اما همش کابوس بود

خلاصه امروز انتخابات شورای شهره  همه جا شولوغ پلوغه

باباتم رفت مشهدد من تهنااااا گذاشت

مامان زهره و بابام هم مشهدن /آخه مامانی من داره از مکه میاددد  رفتن دنبالش

خلاصه ما تهنا هستیم و دلمون هم گگرفته و گشنمونه و حال هیچ کاری نداریم جز نی نی وبلاگگگ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سارا
12 اسفند 90 12:07
يه روز همه چي عوض ميشه ان مع العسر يسرا

خدا خيلي بزگه من لمس كردم بزگيشو.
اميدوارم به زودي دوباره صداي قلب عزيزت رو از توي دلت بشنوي. الاهي امييييييييييييييييييييييين دوست عزيزم


ممنون عزیزم
مهسا مامان مرسانا
12 اسفند 90 13:39
عزیزم مطمئنم یه روز اینجا پر از عکس نی نی میشه........مطمئنم .....
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:21
خب شما هم می اومدی . می دونستی که من امروز تنهام . با هم بودیم گلم
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:27
آره عزیزم خوب شدم . باز حالت تکوناش فرق کرده . انگار خیلی بزرگتر شده
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:31
همین الان هم وقتی به ده هفته دیگه که به دنیا بیاد فکر می کنم دلم می گیره . الان فقط مال منه . هیچکس نمی تونه ازم جداش کنه . ولی اون موقع هرکسی یه توقعی داره انگار نه انگار نه ماه من جور همه ی سختیهاشو کشیدم
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:36
آره . فکر کنم 79 روز دیگه بیشتر نتونم بیام . البته اگه سر چهل هفته به دنیا بیاد ولی با هم در ارتباطیم . باید بیای خونمون پسرمو ببینی خانومی
مامان محمدرضا
12 اسفند 90 17:40
آره من 9 به بعد خونه ام . تنها هم هستم میام نت
مامان حنا
13 اسفند 90 5:19
نایسل جونم خوشحالم داری به روال زندگی میافتی جای شوهر مهربونت هم خالی نباشه درست متوجه شدم دیگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالله خدا بهت هر چه زودتر یه نی نی خوشگل بده از اون دسرایی که درست کردی چرا عکس ننداختی خو میخواستم منم ببینم
مامان نفس طلایی
13 اسفند 90 15:40
امان از این ارایشگر ها .....