محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامانش

یک کاره خیلی خیلی سخت

بلاخره سن نی نی مو بررداشتم خیلی سخت بود سخت ترین کاره دنیا بود ولی مامانم باید این کارو میکردم ثانیه ها تو توی دلم میشمرم قول میدم فراموشت نکنم عاشقتم خیلی دوست دارم خیلییی (منظورم نمایش سن جنین بود)
9 اسفند 1390

فاطمه و سرمااخوردگی

سلام عزیز دلم دیشب نرفتم دکترر اما گوش دردم خوب شده دیگه زنگ نمیزنه دیشب خاله الهه اومد د نبالم منو بردن بیرون به زور وای الهی بمیرم فاطمه جون مریض شده رفتیم دکتر خیلی حالش بد بود دکتر بهش دوتا پنی سیلین داد و خانوم منشی براش زد وای فاطمه همش جیغ میزد منو صدا میزد من جیگررم کباب شد اشکام میریخت بچمممم فقط منو میخواست همش میگفت خاله .. من خالمو میخوام دیگه دلم طاقت نیورد رفتم بغلش کردم کلی تو بغلم گریه کرد و سرشو گذاشت رو سینم گوشای عزیزز دلم چرک کرده و گلوشم ورم کرده دکتر گفت ببرینش متخصص گوش حلق بینی شاید عمل لوزه بخواد منو خاله الهه مردیم نفسمون از ترس در نمی اومد خلاصه عزیززز خاله بغلم بود وای چقدر کمرم درد میکرد زیر شکمم ا...
8 اسفند 1390

6اسفند و 7 اسفند

  سلام خیلی عصبانی هستم چون آدمای ابلهی میان و برای آدم نظراتی میزارن ... که آدم سرش سوت میکشه با کلی ذوق اومدم نت نظراتمو بخونم خورد تو ذوقم آدمای بی تربیت بی فرهنگگگگ اه اه البته دور از جون مامانای مهربون نی نی سایت ولی خوب عصبانی شدم نت نداشتم چون علیرضا خان لب تابمو برده بود سر صحنه منم داشتم از بی نی نی سایتی میمردم خلاصه دیشب دایل آپ وصل شدم با کامپیوتر وایییییی روانی شدم از بس که سرعتش افتضاح بودد جات خالی مامان جون خاله الهه رفته خونه مامان زهره چون دارن خونشونو پارکت میکنن امروزم رفتم آرایشگاه واسه چهار شنبه وقت گرفتم برای رنگ مو یا دکلره هنوز فکر نکردم بابات اوکی داد آق جونننننن امروزم ناهار آش رشته پختم همه...
7 اسفند 1390

4 اسفند و 5 اسفند

دیشب با دوستای بابا رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت شامم رفتیم پیتزا روبانی یه عالمه پیتزا خوردیم وای چه حالی داد   بعدش خاله رکسانا گفت میخواد اسم نی نی هاشو بزاره رادمهر و رادمان چه باحال میشه رادین رادمان رادمهر خیلی اسم های قشنگی هستن بعد اومدیم خونه خاله سرور دیشب تنها بود و یکم میترسید با هم کلی  حرف زدیم و در دل کردیم  امیدوارم دیگه نترسیده باشه  بابات باهم قهر کرده بود چون جلو دوستاش ضایعش کردم آخه به خاله سارا حسودیم میشه چون عمو وجید خیلی بهش توجه میکنه  به خاله رکسانا هم همین طور  آخه خدا به اون دوتا نی نی دیگه داده در حال که اون رادین هم رو داره اما من همون یکدونشم ندارم من جدیدا خیلی حسود شدم ...
5 اسفند 1390

یک هدیه

ازتون میخوام برین توی این وبلاگ http://gij-gah.blogfa.com/  میخوام بخونین شاید بهترین هدیه بود که گرفتم   ...
4 اسفند 1390

رویای کودکی

کودکی هایم را درست به خاطر ندارم اما خوب می دانم که کودکی هایم از عشقی کودکانه سرشار بود... عشق به پرواز.. به بالا رفتن.. به دیدن آنچه دیدنی نیست. فکر می کردم وقتی سوار تاب می شوم ، هر چه بالاتر روم بهتر می توانم به آنچه که می خواهم برسم و با دستان کوچک خود لمسش کنم... این روز ها که از گذشته یادی کرده ام، تازه فهمیده ام که آنچه دیدنی نبود، لمس کردنی هم نبود... اما هنوز دوست دارم در آغوش بکشم آنچه را که رویای کودکی ام را پر می کرد.. کاش می دانستم با او ماندن را کی فراموش کردم.. آن وقت برمی گشتم .. تا هر جا که لازم بود .. و پیدا می کردم دوست داشتنی ترین رویای کودکی را .... و با او عهد می بستم که تا همیشه بمانم .. حتی تنها.. با او.
3 اسفند 1390

روز حسرت

خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم... نمیدونم چرا باز یادم میارم... دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه ............ این آهنگگگگ رو خیلی خیلی دوست دارم منو یاد همسری و اولین روزای عقدمون  و روزایی که عشق جان تو دلم بود میندازه که میرفتیم بیرون چقدر خوش میگذشت و من دستمو رو شکمم نیزاشتم و تو دلم با نی نی جرف میزدم خییییلی چه روزای خوبی بود غیر مدت آخر همه روزاش خوب بود و قشنگ چه روزای شیرینی بود عشق جان پریشب خیلی درد کشیدم خیلی ..نصفه شب یک کف دست لخته خون.... اون تو بودی خیلی سخت بود دکمه توالت رو زدم و تو توی آبا پیچ خوردی  پیچ خوردی و رفتی  آخ عزیزکم امروز رفتم دکتر نفر آخر من شدم من و منشی بودیم فقط توی اون مدت چقدرررر مادراا...
3 اسفند 1390