محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

نی نی مامانش

4 اسفند و 5 اسفند

1390/12/5 12:47
نویسنده : نایسل
393 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب با دوستای بابا رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت شامم رفتیم پیتزا روبانی یه عالمه پیتزا خوردیم وای چه حالی داد نیشخند

 بعدش خاله رکسانا گفت میخواد اسم نی نی هاشو بزاره رادمهر و رادمان چه باحال میشه رادین رادمان رادمهر خیلی اسم های قشنگی هستن بعد اومدیم خونه

خاله سرور دیشب تنها بود و یکم میترسید با هم کلی  حرف زدیم و در دل کردیم  امیدوارم دیگه نترسیده باشه

 بابات باهم قهر کرده بود چون جلو دوستاش ضایعش کردم آخه به خاله سارا حسودیم میشه چون عمو وجید خیلی بهش توجه میکنه  به خاله رکسانا هم همین طور  آخه خدا به اون دوتا نی نی دیگه داده در حال که اون رادین هم رو داره اما من همون یکدونشم ندارم من جدیدا خیلی حسود شدم خیلیی همش به همه حسودیم میشه من که اصلا اینطوری نبودم نمیدونم چم شده

بعد منو بابات ٤ صبح خوابیدم بعد ٢ این حدودا بیدار شدیم تازه من یه بار بینش بیدار شدم اومدم نت اماباز رفتم خوابیدم

دیشب رفتیم باغ خاله رکسانا واسه خودمون تو باغ تو خونه کرسی درست کردیم تا همه گرم شن خیلی هم زیر کرسی خندیدم

من و بابات.خاله رکسانا رادین عمو امیر. عمو وحید و خاله سارا. خاله بهاره . عمو حامد بعد کلی گفتیم و خندیدم و چای خوردیم

همه به بابای تو میگفتن خود خواه آخه اصلا به من توجه نمیکنه اونم عصبانی شد باهم قهر کرد منم دیگه برام مهم نیست آخه هی اذیتم میکنهنگران

الانم هنوز ناهار درست نکردم میخوام برم لوبیا پلو درست کنم آخه منو بابات این غذا رو خیلی دوست داریم

باید کلی ظرفم بشورم و جمع و جورم بکنم خونه رو انگار توش بمب زدن بابات که رفت در در  اصلا خونه وای نمی استه پس دوباره باید تنهایی دیگه پاشم کارامو بکنم

دلمم گرفته آخه منم نی نی میخوام من دلم فقط تورو میخواد کاش یکی بیاد بگه همه اینا خوابه و تو توی دلم هستی اونوقت من از خوشحالی میمیرم

اما میدونم این یه رویای محاله

دوست دارم عشق فراموش نکردنی مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

الهام مامان رامیلا
5 اسفند 90 16:04
سلام عزیزم نمی دونم اسمت چیه همون نایسل یا این یه نوع اسمیه که برای خودت انتخاب کردی اصلا مهم نیست مهم اینکه باهات آشنا شدم خیلی ناراحت شدم ولی مطمئنم که کار خدا بی حکمت نیست اصلا خودت رو ناراحت نکن و خودت رو آماده کن برای نی نی های بعدی عزیزم خیلی خوشحال شدم از آشناییت دوست داشتی لینکم کن و خبر بده که با افتخار لینکت کنم عزیزم بیشتر بیا پیشم


مرسی عزیز دلم ممنون منم لینک کردم مهربونم
ترانه
5 اسفند 90 16:17
سلام عزیز دلم حالت بهتره النازی؟ خوبی؟ میخوای بیام پیشت ؟ دیشب هرچی زنگ زدم جواب ندادی نگو بیرون بودی!!
خوش باشی فدات شم هر وقت تونستی بگو بیام پیشت راستی بابام دوباره رفت مسافرت 1 ماه دیگه میاد تا عید میاد منم با مامانی ام تنهام یا تو بیا یا من بیام از تنهایی در بیایم علیرضاا نبود بگو بیام باهش قهرم آخه خواهرمو اذیت میکنه


زنگ میزدی موبایل علیرضا تو رو هم مبردیم فدات شم
الهام مامان رامیلا
5 اسفند 90 17:02
سلام الناز جونم پس یه جورایی منم نایسل هستم خوب منم الی هستم دیگه می بینی اسمامون چقدر بهم می یاد آبجی من که با افتخار خیلیییییییییییییییییییییییییی زیاد لینکت کردم عسیسم
مریم مامان نخودچی
5 اسفند 90 17:30
سلام عزیزم ... خداروشکر روحیه ات یهترشده... پیش ما بیا...
نی نی گوگولی
5 اسفند 90 17:51
عزیزم.نمیدونم چه چیزی باید بهت بگم.سن و تجربه ام هنوز برا این موضوع قد نمیده.ولی همیشه تو مراحل سخت زندگی به خودم گفتم قوی باش نازی تو تنها نیستی یو هم امتحان کن به ما سر بزن
مامان پریسا
5 اسفند 90 19:44
سلام گلم خوبی. من تازه با وبت اشنا شدم. یه خصوصی برات گذاشتم. جوابمو بدی خوشحال میشم.
مامان حنا
6 اسفند 90 4:50
سلام نایسل مهربونم خدا رو شکر که حالت تا حدودی بهتره و امیدوارم از این هم بهتر بشه مواظب خودت باش و به هیچ چیز دیگه ای جز خودتو شوهر مهربونت فکر نکن بالاخره تو هم ایشالله صاحب نی نی میشی دوستت دارم
دکمه
6 اسفند 90 9:23
خدا رو شکر حالت بهتره جیگرخانم.... منم کلی دیروز کار کردم....بعدشم یه خبر بد حال تمام اعضای خانواده مون رو گرفت...
مامانی درسا
6 اسفند 90 11:07
عزیزم . اون باورکردن و پذیرفتن خاطره بد زندگیت همینه . تو فقط سعی میکردی از افکارت دورش کنی . اما الان کنارته و باهاش داری کم کم کنار میای . دوست دارم و بهترینها را واست آرزو میکنم .
عارفه
6 اسفند 90 11:55
سلام مامان بی نی نی منم مثل تو ام لینکت کردم لینکم کن
مامان نسترن
6 اسفند 90 13:02
سلام نایسل جون...خیلی دلنشین مینویسی ...طوری که وقتی وارد وبت شدم بیشتر پستها رو خوندم و نمیگم برات متاسف شدم.چون اولا میدونم گوش تون ازاین حرفها پره و هم به خاطر اینکه مطمئنم هر کاری توش یک حکمتی هست و میدونم اینقدر قلب بزرگی داری که خدای مهربون برات بهترینها رو میخوادو امیدوارم به زودی زود عکس یک نی نی خوشگلو کنار وبت بذاری عزیزم...شادباشی عزیزم
خاله محمد
6 اسفند 90 14:46
عزيزم متاسفم كه ني ني ات رو از دست دادي و نتوانستي تولدش رو ببيني و بغلش كني . ولي غصه نخور عزيزم اميدوارم خدا بهت يك ني ني خوشگل و ماماني ديگه بده و لذت مادر بودن رو حس كني . هرچند كه من خودمم 4ساله ازدواج كردم و بچه ندارم . خوشحال باش كه مثل من نيستي و فرصت دوباره مادر شدن رو داري . براي منم دعا كن تا بتونم يك بچه از پرورشگاه بگيرم شايد زندگي منم يكم رنگي بشه


قربونت برم ایشالا نگران نابش من دختر عمه خودم بعد اینکه یه بچه رو با عشق بزرگ کرد واقعا از ته دل با خلوص کامل خدا بهش یه دختر یه پسر داد خیلی خیلی ناز
مطمئنم میشه چون نیتت پاکه
مامان نفس طلایی
6 اسفند 90 15:27
نرگسی
6 اسفند 90 19:11
زود میاممممممممم ..
مامان بهی
6 اسفند 90 20:05
سلام شیطون بلا خوبی نبودی؟؟// به مام بسر
دکمه
7 اسفند 90 7:56
دکمه ام حالش خوبه! یعنی من که خبری ازش ندارم ولی شواهد میگن که اوضاع خوبه!
مامان بهی
7 اسفند 90 9:18
سلام عسیسم 4210 راستی خوشحالم که حالت خوب شده
نرگسی
7 اسفند 90 12:19
چند روز نت قطع بود..بعدشم هادی بالا سرم بود میگفت زود باش از این سایت بیا بیروننننننننننن..
مامان آینده ( آرزو)
7 اسفند 90 13:10
سلام عزیزم خوشحالم که بهتری ... من آپم دوست عزیزم پیش ما بیا کم پیدایی .. نیستی ....
مامان آینده ( آرزو)
7 اسفند 90 15:21
خواهش میکنم عزیزم.. وظیفه هر دوستیه که به دوستش سر بزنه و از حالش با خبر باشه .....
نرگسی
8 اسفند 90 13:05
ایشالله همیشه به شادی و گردش ..