دلبرکم
میدونی گلم قضیه منو بابات شده پت و مت
ای توالت فرنگی ما شده واسه ما مایه شوکوفایی خلاقیت
همه .... توش مونده چه وضعی به بابات گفتم توش لوله باز کن بریز ولی آب نریز رفت همین کارو کرد آبم ریخت اثرشو برد
هر چی میگم نکن گوش نمیده دادم روشو خوند خودشم تعجب کرد
حالال دیگه بدتر شد
امیر آقا هم گفته توش نوشابه بریز دیشب بابات با 2 تا لوله باز کن دیگه و سه تا نوشابه سیاه مشککی اومد خونه فک کن نوشابه و اونااااااااااا
با دسته طی افتاده به جون توالت فرنگی
خوب که نشد هیچی بدتر هم شد
باز دوباره کلید آبم زد حالا دیگه لب به لب شده نزدیکه بریزه کف حموم
رومون نمیشه بگیم لوله واکن بیاد آخه گناه داره اون گند و کثافت رو ببینه
میبینی آخه مادر جان چه اوضاعی درست شده
دیشبم اومد نشت جلو من نیمرو خورد اما یه تعارف نزد اینقدر بهم برخورد گفتم من حامله ام به جایی که اول به من بدی به خودت میدی
تازه بهشم بر میخوره
اصلا دعوا تو ذات ماست نمیشه همیشه باهم لج داریم چرا ما دوتا اینقدر بچه ایم
اما خوب تو دعوا خیلی خودمونو نگه داشتیم یه بحث کوچولو بود
تازه به علت دست پا چلفتی بودن من
تلفنمون شکست دیشب بابایی یه تلفن بیسیم خرید به افتخارش
خلاصه من دوباره دیدیم داره ازم خون میاد دوباره آمپول زدم
امروزم از یه متخصص وقت گرفتم که برم پیشش نمیدونم دیگه مادر جان هر چی خدا بخواد
شاید صلاح نیست شاید همه اینا طبیعیه
نمیدونم میسپرم به خدا
دوست دارم دلبندم