عسل مامان
سلام جیگگگگررررررک مامان الناززززز
فدات شممم جدیدا صبحا که بیدار میشم یه مقدرای حالت تهو دارم
عزیزممم همش دعا دعا میکنم تو توی دلم باشی سالم باشی هفته دیگه میرم دکتر بابایی رفت
نوبت بگیره
میخوام یه دکتر خوبم مشهد برم اینجا نیشابور دکتر خوب نیست
راستیییییی خاله الهه مشکلش حل شددد خدایا صد هزار بار شکرت که مشکل خواهرمو حل کردی
از همه مهمتر اینه که منو بابا علیرضا دیشب تصمیم گرفتیم که
دیگه با هم دعوا نکینم به خاطر تو کلی باهم آشتی کردیم و عششقووولانه شدیم
بعدشم بابایی زنگ زد بیرون برامون شام اوردنمن عاشق مکدونالد هستم
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
الان که یایدش میافتم دهنم آب میافته
خیلی خوشمزهه بودبعدشم کلی تلویزیون نگا کردیم بغل بغل کردیمممم
واییییییی اینقده خوب بود
بابات پاشو کرده تو یه کفش میگه آرمان
اما من خیلی باهاش حال نکردم هنوز یه اسم پیدا نکردمممم که به دلممم حسابی بشینه
خیلی سخته دیگه جونم برات بگه که ذوست دارم عشقکم
مامان الناززززززز میمیره برات میدونستیییی نفسممممم میدونستییییی عشقمممممممم
کی بشه بغلت کنمممممم
راستی توالت فرنگی ام بند شده نمیدونم چراآخه من چه جوری ... کنم
من دیگه یادم رفته تو اون دستشویی .. کنم
تازشم با بابات دعوام میشه چون ما توالت فرنگی مال من بود اون یکی مال بابات هر کسی ام مال
خودشو تمیز میکرد جرات نمیکنم به بابات بگم اخه توش دستمال انداختم واسه همین بند شده
اگه بفهمه واییییییییی درست شه
فوق فوقش یواشکی وقتی نیست از تولتش استفاده میکنم بهشم نمیگم
نه اجازه میگرم
آخه میفهمه رو دمپایی هاش نشونه گذاشته