بوس بوسسس
5 شنبه شب رفتیم با علی پارک شکمم که بسته است هی باید پماد بزنم و پلاستیک بزارم
افطاری پدر خانوم دایی ام بود علیرضا تنها رفت من نرفتم چون نمیتونم لباس مجلسی بپوشم
بعدش زنگ زدیم هاله مصطفی اومدن ...شام ساندویچ خوردیم ...
شروع کردیم ورق بازی..
هوا سرد بود و پارک خلوت
به پیشنهاد من قرار شد بیریم خونه ولی اونا گفتن بیاین خونه ما خلاصه رفتیم خونه هاله شون
سحری نون پنیر خیار گوجه خوردیم جاتون خالی...
هاله جون باقالی پلو با کشک بادنجون درست کرده بود ... دستش درد نکنه
بعدش اومدیم خونه ....
عصرش علیرضا هی زنگ میده به خط هاله شمارشو با مصطفی اشتباه میگرفته
هاله فکر میکنه مزاحمه میده گوش کسی هر چی از دهنش در میاد به علیرضا میگه
علیرضا بدبخت شوکه شده بود که من زنگ زدم سو تفاهم حل شد..
ولی هاله طفلکی خیلی خجالت کشید
افطار من رفتم خونه مامانم براش دسر فرنی بردم و خوردیم ...
بابام برام کلی شلیل باحال خریده بود
الهه و حسی اقا رفتن تهران .....
رفتیم دوباره پارک علی و شیما آرتین اومدن کلی حرف زدیم و ...
شامم ساندویچ خوریم جاتون خالی.....
دیشب من خیلی زود خوابیدم ....
تو خواب خواب میدیدمم
خواب بچه مو دیدم که دنیاش اوردم و یه سرهمی سبز فسفری تنش بود بهم گفتن دختره
هی طراوت طراوت میکردن واییییییییییییی چه حسی بودد
اینقدر قشنگ بود که نگو قلبم تند تند میزد که خدا این بچه منه ..... وای اینقدر خدارو شکر میکردم
دختر نازمممممممممممم بود همش میگفتم وای دختره .. همون که میخواستم حالا هر چند بعضی ها
دپرس بودن پسر دلشون میخواست ولی من از ذوق داشتم میمردددم
سالم سالم بوددد واییییی دستاش اینقدر کوچولو بووود انگشتاششش هی بوس میکردم....
یهو از خواب پردیممممم
بعد دوباره تو همون خواب میگفتن اه چرا خواب بود چرا.... اینقدر گریه کردم تو خواب که نگووو
اصلا دوست نداشتم بیدار میشدممم
خلاصه از فکرش در نمیام یه کله پر پشتی داشت بچه ام که نگو...
پ.ن :
تولد رهام جون ناز نازی هم تبریک میگم ١٢٠ ساله بشی عزیز دلمم
تولد قمری الینا جون هم مبارک باشه .....
تولددددد مامان پریناز جونم با تاخیر مبارککک
تولد متین جون مامی ایلیا هم هست
اگه کسی از قلم افتاد به دل نگیره