روزانه های الی جون ...
سلام خوبین ؟؟
من اومدم ؟؟وای بی نتی خیلی سخته!!
دلم کلی تنگ شده بود!!
٥ شنبه :
از خونه مامانم اومدم دوران پادشاهی تموم شد بیکار بودم حدود ساعت 4
رفتم حموم خوشحال از اینکه
شوهرم میخواد بیاد نشسته بود با حوله رو مبل (خواب نبودما )
پای نی نی وبلاگ بودم
که یکی در زد در وروردی خونه از چشمی نگا کردم یه مرد خیلی گنده بود
گفتم بله ؟
گفت ازآگاهی مزاحم میشم با آقای خرداد کار دارم همون مامور اون روزی بود برای دزدی ماشین
گفتم نیستن تهرانن گفت در باز کنید
هر چی گفتم نه گفت باید وا کنید ....
نمیدونستم چه جوری لباس بپوشم
این کارتم این بیسمم باز کنید
بلاخره منم با ترس لرز باز کردم من فکر نمیکردم واسه ماهواره باشه
یهو سه تا مرد غول اومدن تو خونه ماهواره رو جمعکردن و اینا....
اینقدر ترسیدم حد نداره تا 3 ساعت پاهام میلرزید
نشسته رو مبل من صورت جلسه مینویسه و میگه هال خونه کوچیکه چند تااطاق داره ..
میگه ماه رمضون ماهواره نگا میکنید گفتم نگا کنید اشپزیه چیز خاصی نیست
خونم به جوش اومد ....
داشتم میترکیدم بهش گفتم فکر میکنی با جمع کردن ماهواره جامعه درست میشه
همون ماموری بود که اون روز اومد برای دزدی ماشین
گفتم دزد ماشین مون رو بگیرین گفته اااااااا به شوهرم میگین بره خودش پییداش کنه
دوروز رفته گشته خونشو پیدا کرده باز نمییگرینش ....
مگه یه دزد گرفتم چقدر برای شما زمان میبره...
زندگی ما رو بردن شما سر سری گرفتین حالا ماهواره جمع میکنید خلاصه صورت جلسه نوشت
و اینا علیرضا از تهران اومد عصر ساعت 7 رسید خیلی کسل بود
گفته برام شال خریده ولی تو وسایل سیامک مونده رفته مشهد...
حالا برسه نیشابور عکسش رو میزارم
شبش رفتیم یه دوری زدیم من شیر انبه بستنی و علی آب طالبی بستنی خوردیم
رفیم پارک بچه ها اومدن .... ساندویچ خریدیم خوردیم
شبش رفتیم خونه بهاره و حامد یه فیلم دیدم با وحید سارا ....
همون جا هم شب خوابیدم 5 صبح البته
جمعه :
ظهر بیدار شدیم ماکارونی درست کردیم خوردیم (روزه خواران )
همه مون جامون تو جهنمه خیلی خوشمزه شد دوباره یه فیلم دیگه
دیدم بعدش اومدیم خونه ..... حوصلمون سر رفت رفت آقا خونه مامانش
عصرش افطاری مامانم بود تو پارک طفلی گرفته بود ...
دهن روزه هلاک شده بود قربونش برم من
سوپ کوکو سبزی شله زرد و سالاد الویه آخه قرار فامیل مامانم سوپ کوکویه
خیلی خوش گذشت همه دعوام کردن گفتن نباید در رو به اونا باز میکردی....
کلی خندیدم و اینا
شبش اومدیم خونه خیلی ضد حال بود بدون ماهواره ....
علی یه فیلم نگا کرد من نگا نکردم ..
شنبه :
علیرضا رفت دادگاه خیلی هم عصبانی اومد
از 100 تا 2 میلیون جریمه داره معلوم نیست چقدر بشه واسه ما
رفتم پیش مشاور... خیلی راهنمایی ام کرد
یکم کارامو کردم و ... هی کار دیگه نکردم داشتم دق میکردمممم
از بی ماهواره ای
رفتیم شب بیرون ...
من قیمه درست کرده بودم ...
با علی دوتایی رفتیم پارک با میوه چایی برداشته بودیم
زیتون خیار شور ماست خیلی مزه داد تو پارک اینقدر مجهز بعدش اومدیم دراز کشیدیم
تو پارک یهو هه هه هاله مصطفی اومدن میخواستن ببینین ما تو پارکیم یا نه
پشت بندش وحید سارا حامد بهاره رسیدن همشون میگفتن چقدر خوش میگذرونین دوتایی اینا..
حامد وحید نشستن از غذا ها خوردن هی هم مسخره میکردن..
خیلی خندیدیمم
یک شنبه :
دوباره خواب بودم ...
ظهر یه غذای حاضری خوردیم نت قطع... وای چه روزی بودد افتضاح ...
عصرش رفتیم دررود یه جایی تو نیشابوره افطاری الهه اونجا بود
خیلیییییییییییییی عالی بودد
خیلی خوش گذشت خیلی هم سرد بود اومدیم خونه ...
من تو راه کلی با علی دعوا کردم ...
سر بی تلویزیون بودن علی گفت خودتو بکشی نمیخرم خودت بخر
منم گریه کردم خلاصه قهر کردیم ...
تو مجتمع که رسیدم کیفمو از دستتش چنگ زدم عصبانی شد گفت برو از خونه من بیرون
منم گفتم میرم
دیدم داره دنبالم میاد دور زدم از پشت رفتم بالا تو خونه ولی اون 1 ساعت داشت تو
خیابون دنبالم میگشت .... از غرورش زنگم نزد ...
خلاصه اومد خونه دیدم رو میز یه کپی شناسنامه است فاطمه امامیان کلی دعوامون شد...
که این کیه اون میگه مال توه تو اوردی من میگم تو اوردی
خلاصه هنوز هویتش نامعلومه ...
شبش باهم آشتی کردیم دوباره مثه قبل شدیم
دوشنبه :
حدیقه اومد خونموندلم براش تنگ شده بود کلی حرف زدیم و اینا ناهار کوکو خوردیم
علی رضا اومد زودم میخواست بره هنوز فکر دوتامون پیش فاطمه امامیان هستش...
که هویتش معلوم نیستولی من به شوهرم مطمئنم
همش لباس شستم ....3تا ماشین
عصر رفت سرکار قرار شد برام شارژ بخره چون شارژ نداشتم ولی یادش رفت...
نتم قطع تلویزیون و ماهواره نداریم تلفن خونه یه طرفه ...
هیچی هم پول نداشتم برم بیرون داشتم دق میکردم ... وای چه روزی بود
الهه زنگ زد کلی دلداری ام داد
ساعت 9 آقا زنگ زد
یهو پشت تلفن هق هق زدم زیر گریه گفتم دارم دیونه میشم دیوارای خونه دارن منو میخورن ...
گفتبه خدا برات میخرم گریه نکن ...
اومد خونه زنگ زد امروز بیان جلوبالکن رو بیان از این ایرانیتا بزنن واسه ماهوراه دیده نشه
پس فردا هم ماهوارهبیارن ...
آق جون آق جون ...
شارژ هم برام خرید
شب شام رفتیم پارک نون و خیار و پنیر گوجه بردیم خیلی چسبید با چای...
شب اومدیم خونه ..یکم خندیدم
دیشب باهم درد دل کرد باهم حرف میزد همیشه ساکت میمونه
شب اومدیم خونه خوابیدم
من از صبح دلدرد بودساعت 6 بیدار شدم نشستم پای لب تاب به بازی ....
بعد علی 8 بیدار شد رفت برام نتم رو وصل کرد ...
الهی فداش شم ...
الان خیلی حس خوبی دارم
پ.ن : هنوز خبری از پریود نیست حس مادرانه ام داره بیشتر میشه ولی هیچی کی باورم نداره