من خوبم خیلی خوب....
امروز خیلی حالم خوبه ...
همه چی سپردم به خدا با حرص جوش خوردن که چیزی حل نمیشه ....
با دونفر حرف زدم که خیلی کمکم کردن هنوز کاری نکردم ولی خودم خیلی آروم تر شدم خیلی...
سعیده جون و مامان زینب جون ... ازشون ممنونم
جونم براتون بگه که..................
دوشنبه :
دیروز اینقدر خوابم می اومد هیچ جا نرفتم کلی خوابیدم قهرم بودم با علی
فقط یکم خونه رو مرتب کردم و کشوو هارو دوباره چیدم ....
ناهار کوکوی سیب زمینی پختم ... کلی بهش برخورد ایراد گرفت ... نخورد....
شبشم اومد براش تافتون گرم کردم با پینیر خورد
11 رفتیم پارک مصطفی و هاله هم اومدن
بعدش با بچه ها بلف بازی کردیم خیلی خندیدیدم
اومدیم خونه خوابیدیم ...
سه شنبه :
امروزم کلی خوابیدم تا12
خونه هارو جارو کردم و گرد گیری فکر کنم خودمم آروم ترشدم خونه ام مرتب شد
یه ناهار خوشمزه پختم قرمه سبزیی بازم ...
خیلی خوشمزه بود هیچی نموند
بعدش باز خوابیدیم اون رفت سر کار من تا 6 و نیم خواب بودم هنوزم خوابم میااد
بعد الانم که اومدم پیش شما شب هم با بچه ها میخوایم بریم بیرون
پ.ن:
بهش گفتم علیرضا اگه حامله باشم چی کار میکنی با عصبانیت گفت طلاقت میدم
تصمیم گرفتم این یه هفته آزمایشی رو برم کار دیگه ام نیست
دایی ام که بدمو نمیخواد قول داده عوض کنه حالا ماهی 200 تومنمغنیمته پس میرم