محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامانش

17 خرداد

1391/3/18 2:42
نویسنده : نایسل
548 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب الهه اومد دنبالم رفتم خونه مامانم

ولی خودش رفت دنبال شوهرش منو فاطمه سادات رو سر خیابونمون گذاشت با

دوچرخه فاطمه اون چرخ سواری کرد تا خونه

بهش خیلی حال داد بعد رفتیم خونه مامانم بابام رفت براش کلی خوراکی خرید با عشقم نشستیم

خوردیم

بعد مامان بابام رفتم خونه خاله فاطی تا خونه نوشون ببینن خونشون فروختن میخوان چند طبقه بسازن

خونه جدید اجاره کرده بودن بعد منو فاطمه تنها شدیم رفتیم بیرون توی حیاط روی بالکن

فرش پهن کردیم دراز کشیدیم ستاره هارو نگا میکردیم با عشقم حرف میزدیم بچه یکم

میترسید اما بعد هواسش پرت شد خلاصه

کلی رف با نمک زد کلی خندیدم بعد مامان اینا اومدن علیرضا اومد دنبالم رفتیم خونه

وسیله برداشتیم بچه ها توی پارک منتظر بودن رفتیم کلی خندیدم و اینا اما گل یا پوچ بازی نکردیم شامم دوباره ساندویچ خوردیم دوباره هم بندری بعد

کلی خندیدم و امیر کلی علیرضا مسخره کرد بهش چرت پرت میگفت همه میخندیدن

بکلی نخمه شکستیم خیلی سرد  بود همه دورشون یه پتو مسافرتی بود

من آخرش  حالم بد شد تا صبح حالم بد بود علی اومد خونه تا 3 صبح عشق جزا نگا میکرد

بعد خوابیدییم  صبح به زور بلند شدم رفتم بانک وای همش چرت میزدم

چاه بانک رفته تو وای دو تا طناب گرفتنهر کی میخواد بره دستشویی از طناب بگیره زیر پاش

خالی نشه

خلاصه اومدیم خونه تا 5 خواب بودم بعدشم بلند شدم کلی خونه رو تر تمیز کردم

کمر و پهلوهام اینقدر درد میکنه که دیگه ضعف میکنم

خلاصه علیرضا اومد دنبالم رفتیم یه دوری زدیم و برام طالبی بستنی خرید چون ناهار نخورده بود

اشتها نداشتم دهنم تلخ بود حالم بهتر شد رفتیم برام ساندویچ خردیم نشتیم دوتایی خوردیم خیلی حال

داد

حامد زنگید گفت ما تو پارکیم

 تو پارک دستشویی  من دم دسشویی منتظر علیرضا بودم دیدم یه گودال بود بهش تا اومدم

بگم  

نیوفتی توش افتاد توش جفت پا خیلی هم گود بود تا بلای زانوش افتاد توش

 

بعد لجش گرفته بود و دردش به من دری وری گفت منم باهاش قهر کردمو دعوا

امیر و رکسانا اومدن و شام خوردن گفتیم خندیدم

قرار شد برای فردا شب من آش رشته درست کنم بریم باغ

وایییییییییییییییییییییییییی چه حالی میده 

خلاصه اومدم تا الان اپ کنم تا رو هم جمع نشه خوابم میاد شدید

مامان بابای جیگرمم قراره بریم فردا برام لباس بخرننننن

یوهااااااااا هااااااااااااااااا هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

الهه هم برام یه تیشرت سفید خوشمل خریده و کلاس یوگا ثبت نامم کرده از شنبه میرم

ههههههههههههههههه هههههههههههههههههبهاربيست                   www.bahar22.com

آق جون آق جون

فعلا دوسشتون دالمممممممممممم هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

این عکس نی نی جون من

full red lipsبوسسسسسسس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (37)

نرگسی
18 خرداد 91 2:17
نرگسی
18 خرداد 91 2:23
خدا کنه عزیزم ..
مامانی درسا
18 خرداد 91 2:57
عزیزم انشاالله که همیشه خوش باشی ..... بهتر شدی گلی خانم ..... میگم شما این مامان و بابا بیچاره رو ورشکست کردی ها ..... خجالت نکش بازم بخر ....... شوخی کردم مبارکت باشه نخریده ....... انشاالله که سایه شون بالای سرت
مامان وندا
18 خرداد 91 3:39
مگه نی نی داری ؟ دختر بلا توی هر پستت یه خبر جدید می بینم ، کلیه هات چطوره بهتر شدی؟ برات دعا میکنم
مامان کورش
18 خرداد 91 3:41
سلام عزیزم برای این درد حتما برو دکتر یک دکتر متخصص من نگرانتم امیدوارم زود خوب بشی بوس بوس وهمین طور زود زود خدا بهت نی نی ناز وقشنگ بده
مامان وندا
18 خرداد 91 3:44
عزیزم با این قالب چه جوری بریم صفحه های قبلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی
18 خرداد 91 7:08
شما مریض نمیشی اینهمه فست فود میخوری پس کی آشپزی میکنین؟
مامان نفس طلایی
18 خرداد 91 7:59
الهی همیشه این همه خوش باشی بوووووووووووووووووووووووس
مامانی چشم به راه
18 خرداد 91 9:10
سلام ایشالا زودترخوب بشی عزیزم..حتما دنبالشوبگیر...که درمان بشی ..دوست ندارم اذیت بشی
ناز گل مامان
18 خرداد 91 9:55
سلام نایسل جون خوبی؟مرسی از اینکه به یادمون بودی و بهم سر زدی. ممنون خدارو شکر باهم خوب شدین. همیشه خوش باشید
مامانی طهورا
18 خرداد 91 10:01
عزیزم نکنه داری نی نی دار میشی؟
مامانی طهورا
18 خرداد 91 10:02
راستی از رژیم لاغری چه خبر؟ همیشه که بساط خورد و خوراکتون براهه
مامانی طهورا
18 خرداد 91 10:04
پیشاپیش لباسهای جدید هم مبارکه
مامانی طهورا
18 خرداد 91 10:05
احقاق حق-وكيل دادگستري در ملاير
18 خرداد 91 10:44
سلام تصميم گرفتم قالب وبلاگ و آدرس رو جديدتر كنم و از اين پس تلاش بيشتري در بروز رساني وبلاگ خواهم داشت. لطفا مرا از نظرات سازنده تان مطلع فرمائيد. بابك اكبري پور.
مامان رهام
18 خرداد 91 11:18
الي جونم خدا رو شكر قضيه ختم به خير شد خوشحالم برات
مامان رومینا
18 خرداد 91 11:34
آفرین به این خواهر خوب!!چرا نی نی ت داره گریه میکنه؟
♥●•٠·˙ღ✿عارفه♥●•٠·˙ღ✿
18 خرداد 91 12:03
اگه این مامانو بابامون نبودن چیکار باید میکردیم؟!
بهـــــــــــــار
18 خرداد 91 12:32
سلام جیگرم برات تلگراف کردم کممممممممممممم فست فودددددددددددد بخور دختررررررررررررررررررررررر بعد میگه مریضم
حدیث
18 خرداد 91 12:37
فیس بوک داری الناز جون؟
مامان امیرحسین و امیر علی
18 خرداد 91 13:08
سلام پس باز گردش بودی شیطون!!!! اخه شوهرت پاش خوب شد؟؟؟وای خوب بهخ تو چه ربطی داشت. مگه تولدته که واستکادو میگیرن؟؟؟ راستی به جای منم اش رشته بخور.عاشقشششم
الهه مامان رادین
18 خرداد 91 13:24
ایشالا همیشه به گردش و شادی عزیزم
مامان تارا و باربد
18 خرداد 91 14:09
به خاطر خوشحالیت خوشحالم امیدوارم همیشه موفق باشی
فرشته ام "امیرحسین"
18 خرداد 91 14:12
سلام خوبی ببخشید یه مدت نبودم بعد هم کیبورد با شاهکار گل پسر از کار افتاد و نمیتونستم نظر بدم. انشاله به زودی عکس نی نی تو برامون بذاری ذوقشو بکنیم
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:01
سلام گلم.خوبی؟ دختر این همه ساندویچ نخور. اخه سوسیس خوردن هم هنره...... خوراکیا بچه مردم هم که به خالش میرسه!!!!!!!! از اش عکس بگیر ببینم چطور درست کردی
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:09
چه عجب چشمم به جمال الناز خانم روشن شد. چه دخمل دیت و دل بازی راستی داخلش قره قروت بریز خیلی خوشمزه میشه
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:11
حیف شد. گفتی الان میخوای درست کنی؟ اگر برای فرداست خب شب بگیر
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:13
نه گلم چرا ناراحت بشم. از بودنت خوشحال میشم. از نبودنت ....فقط دلم تنگ میشه برات چکار کنم دوسسسسسسستت دارم دیگه
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:15
پس نخود لوبیاتو از دیشب خیس کردی دیگه؟؟؟؟؟
مامان امیرحسین و امیر علی
18 خرداد 91 17:16
حالا اونو با اون پاش چه جوری میخواین ببرین؟؟؟!!! راستی اشتو پختی؟؟بسی دهانمان اب افتاد.
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:21
به به دست گلت درد نکنه. ماشالله کد بانو هستی. حالا خانم به این زرنگی هی بره سوسیس بخوره!!!!!!!!!
مامان امیرحسین و امیر علی
18 خرداد 91 17:23
شانسه دیگه کاریش نمیشه کرد. همرو ول کن اشو بچسب از یادم نمیره من شکمویه اش خور.
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:24
کار خوبی میکنی. راستی الناز جون. جواب سنو رو گرفتی؟ برای کلیه ...
مامان پریسا
18 خرداد 91 17:28
یعنی ادرار خونیه؟ دکتر هم شدم
مامان آرشیدا کوچولو
18 خرداد 91 18:07
خوبشحالتون که با پتو میرید بیرون ما اینجا از گرما هلاکیم اینقدر هم ساندویج نخور سرطان زاست
مامان یاس
19 خرداد 91 16:29
عجب دستشوییی خطرناکی بودها!!!!! لباس های نو مبارک منم اینقدر دوست دارم برم بازار لباس بخرم که نگو راستی دختر ما که از شما عکس ندیدیم جز این که گذاشتی اگه کلاس یوگا رفتی قیمتش را هم بپرس وببین خوبه یا نه بعد یه مدتی به منم بگو راضی بودی یا نه چون تو فکرش رفتم