محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

نی نی مامانش

امروز

هی میخوام بیام جواب بدم هی نمیدونم از کجا شروع کنم وای دلم داشت واسه اینجا غش میرفت به وب همه یه سری زدم بعضی هارو نظر دادم بعضی هارو نه ببخشید میام فرددا الان از بیرون اومدم جاتون خالی رفتیم دیزی خوردیم با دوستامون الان خیلی خسته ام میام جواب میدم جیگرااااااااااااااااااااای من
15 ارديبهشت 1391

وای وایییییی

من اومدممممممممممممممممممممممممممممممممممممم نتم وصل شد یوهااااااااااااااااا هااااااااااااااااااا هاااااااااااااااااااااا از اونجایی که من مثله ادم سر کلاسم مییرم و این که مثه ادم دارم میرم کاروزی توی بانک مسکن دهنم سرویس شده رسمااااااااااااااااااااااااااااااااا صبحا ٦ بیدار میشم اماده میشم ساعت اری ام ٧ شروع میشه تا ٢ اما بعضی روزاااااااااا تا ٢:٣٠ هستم باید کارمو تحویل بدم بعد برمممممممم اینقدددددددررررررررررررررررررر کارموووووووو دوست دارم با اینکه مفتکی دارم میرم بهم هیچی نمیدن اما عاششقشممممممممممم اینقدررر خوبه به خودم افتخار میکنم فکرم درگیر شده دیگه حرص الکی نمیخورم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...
15 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

خوب بلاخره بعد از 4 ساعت جواب دادن نظرای خوشمل دوستان تونستم آپ ککنم خبر که زیاده این که رابطه ام با علی بهتره حالا کلییییییییی ماجرا از هفته پیش هست هنوز نگفتتتم کی بیام بگم دلم تنگ شده کلیپ  همسر آمادست  آپ میکنم نشونتون میدم واسه اولین کارش بد نیسست خوبه مفهمومیه منو علی سه شنبه هفته پیش کلی دعوا کردیم بد من از دستش خودمو زدم دیگه روانی ام کردد بعد 5 شنبه با دوستاش رفتیم بیرون بازم کلی دعوا کردیم جلو دوستاش سر اینکه گیر داده چر ابی اجازه من اش درست کردی آخه زن باید از همسر اجازه بیگره غذا چی د رست کنه ؟ حالا بببعدا مفصل میام میگن اما الان خیلی با هم خوبیم گوش شیطون کررر بعدش اینکه هیچی ندارم بگم دلم خیلی...
2 ارديبهشت 1391

خبر

سلام  یه مدت نمیتونم بیام دوستان ببخشید جواب ندادم نظراتو بیام سر فرصت جواب همه تونو میدم بازم ببخشید
31 فروردين 1391

اجازه یه چیزی بگم!!!

اجازه یه چیزی از نی نی ام بگم دیگه نمیگم دعوام نکنیناا اما خوب یهو یادم اومد دیگه وای امروز یهو یادم اومد اگه نی نی من بود الان 3 ماهو 18 روزش بود وای حتما میفهمیدم دختر یا پسره مگه نه!!! براش اسم انتخاب میکردم رو کلی چیز میز میخردیم هر چند حسم میگفت پسره!! ولی خوبه که نیست عزیزم تا من توی زندگی ام با علی به یه ثبات برسیم بچه خبری نیست دیگه من تازه کارورزی برداشتم بانک مسکن هفته ای 3 روز 10 هفته واییییییییییییییییییییییییییی پروزه رو هم نگو که هیچی امروز رفتم استاده نبود هر روز میرم گیرش نمیارم وای خدا تا تیر بیشتر وقت ندارم کلاسامم که اصلا نرفتم واییییییییییییییییییییی بیفتم این ترم بدبخت میشم بابات امروز خوب بود دیروز...
27 فروردين 1391

تفریحات

دیروز رفتم خونه خواهرم از اونجا رفتیم فاطمه رو گذاشتیم خونه دایی ام که با پریماه بازی کنه بعدش با خواهری رفتیم خیابون وای همه کیفو کفشا حراج شده   خواهرم یه جفت کیف و کفش خرید منم یه کتونی خریدم میخوام برم پیاده روی بعدش رفتیم دنبال فاطمه خونه دایی ام یکم نشستیم و حرف زدیم بعدش علیرضا اومد دنبالم رفتیم دنبال رکسانا امیر و رادین رفتیم کباب کوبیده  خوردم راستی یادم برفت بگم پریشبم علیرضا اومد خونه مامانم دنبالم یهو یه ماشینی با سرعت قیییییییییییییییییزززز نگه داشت وحید و سارا بودن رفتیم بیرون رفتیم پیتزا روبانی منو علی یه پیتزا خانواده گرفتیم خودمونو خفه کردیم اینقدر پیتزا خوردیم   بعداز کباب رفتیم دنبال وحید سارا رف...
25 فروردين 1391