محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

نی نی مامانش

یه سوال!!!

1390/12/23 11:40
نویسنده : نایسل
1,394 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونا

میخوام باهتون یه مشورت بکنم!!

میدونین من پدر و مادر خیلی خیلی خوبی د ارم و خیلی مهربون

ولی یه مشکلی هست اونا هنوز که هنوزه منو ساپورت میکنن نمیزارن با اینکه خونه خودمم

آّ ب تو دلم تکون بخوره مثلا اگه ببینن من یه چیزی ندارم سریع برام میخرن بهم کادو میدن

من هیچ وقت نشده از زندگی ام بنالم بگم آی اینو ندارم آی چی ندارم

ولی اونا خودشون خیلی حواسشون به من هست خیلی....

خیلی به فکرم هستن نمیدونین چقدر مامان من برای من توی این ٨ ماهی که خونه خودم اومدم

چیزی خریده

چقدر برام مرغ و گوشت میارن....

آخه من گفته بودم همسرم دوست نداره بهم پول بدین ناراحت میشه اونا در قالب هدیه به من کمک

میکنن

تا امروز که  بابام باهم تماس گرفت رفته برام یه حساب باز کرده ...

توش  ٥٠٠ هزار تومن پول ریخته گفتن هر ماه توش ١٠٠ و الی ٢٠٠ یا بیشتر پول میریزن

یا هر عیدی و کادویی که بهم میدن بریزن تو اون حساب ...

تا چند وقت دیگه بتونن یه وام خوب برام بگیرن قستاشو هم میخوان خودشون بدن

تا بعد ها ما بتونیم خونه مون رو عوض کنیم

خیلی خوشحال میشم از این محبتای بی دریغشون

اما میترسم همسرم  اگه بفهمه بهش خیلی بر خوره با عادت کنه به این که مامان بابای من 

که برامون هیچی کم نمیزارن

در عوض اون وری ها یه چیزی نمیدن که هیچ کلی هم چیزی ازمون میگیرن

نمیدونم چی کار کنم دوست ندارم نه دل مامان بابامو بشکنم نه همسرم

چی کار کنم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (43)

زهره
23 اسفند 90 11:49
بزن دست قشنگه رو برا مامی و ددی الناز
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 11:51
آفرین به این بابا و مامان مهربون خب بچه شونی دیگه دوست دارند لوست کنند یه جورایی به شوشویی بگو اما بگو فقط برا پس اندازه
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 11:53
من صبح ها سعی میکنم به آرشیدا برسم الان هم نهار خورد لالا کد آخر شبها هم که میخوابونمشون باز میام نت خب چیه مگه
مامان رضا جونی
23 اسفند 90 11:54
عزیزم تو هم که کشکل منو داری اویل محسن منم ناراحت می شد اما حالا ... آره عزیزم شما هم براتون عادت میشه یعنی فکر کنم توی خونواده های ایرانی یک رسمه که خونواده دختر محبتشون رو کم که نمی کنن زیادتر هم می کنند البته من از خونواده همسری هم کم ندیدم
زهره
23 اسفند 90 11:57
مگه خونه به اسم مادرشوهرته؟؟؟ یه خونه جدید بگیرید سهم خودت هم بزن به اسم خودت وگرنه این خواهر شوهری که من دیدم کل خونه رو ازتون میگیره
مامان آینده ( آرزو)
23 اسفند 90 11:59
سلام عزیزم .. خب خدا رو شکر .... اشکالی نداره عزیزم ...فقط چون مردا اینطور رفتا را رو دوست ندارن امکان 60 درصد اینا بده که ناراحت بشه شوهرت ........فقط اگه میخوای بگی از قبلش غیر مستقیم و یه مدل دیگه مثلا یکی از دوستات رو مثال بزن ازش در این رابطه ها بپرس بعد اگه عکس العمل نشون نداد بهش بگو آخه اگه ناراحت بشه شاید از مامانت اینا هم ناراحت بشه و......نمیدونم .... انشاا... که هیچی نمیشه .. خبرشو بدی چی شداااااا؟؟؟
دکمه
23 اسفند 90 11:59
چه بابا مامان باحالی! به همسرت بگو تا قدر بدونه. نه اینکه به حالت منت گذاشتن بگی. اینطوری همسرت بیشتر جذب خانواده تو میشه. مواظب باش منت رو سرش نذاری. یه طوری بگو که خودش جبران محبت کنه.... اونم با محبت به تو و خانوادت.
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 12:02
من که بابا و مامان دو تا دانشگاه آزادی دارند با کلی خرج اما تا اونجا که بتونند کمک میکنند مثلا برا ماشین جدیدمون بابام برامون یه وام گرفت قربونش بشم بابام رو دلم براش یه ذره شده امونم نیست یکشنبه بشه بریم اصفهان
نفیسه
23 اسفند 90 12:04
ای ول به این مامان و بابای مهربون .به نظر من که هیچ مشکلی وجود نداره ، اونها دوستت دارند و می خواهند که تو راحت باشی . شما هم دلیلی نداره که حتماً به شوشوت بگی . بگذار این یه راز باشه . چون شاید اولش ناراحت بشه ولی یه مدت بعد عادت می کنه و مدتی بعد پرتوقع ممکنه بشه و انتظاراتش زیاد بشه . پس به عنوان یه کمک پیش خودت نگهش دار .
زهره
23 اسفند 90 12:06
اگه مادر شوهرت خدای نکرده چیزیش بشه خونه میره توی تقسیم ارث مواظب باشیدها چون پول نصف خونه رو شما دادید
مامان رضا جونی
23 اسفند 90 12:08
دیگه راجع به این من تجربه ندارم مادر شوهر و کلا خونواده شوهرم توی این 7 سال خیلی به ما محبت کردن تازه من مشهد پیش شون نیستم اون دو تا جاری های دیگه که خفه شدن خونه مادر شوهرم که می شینن و هر چی بخوان با وجود راه دورشون می یان خونه مادر شوهرم بردارن دقیقا اونجا براشون سوپر مارکتیه باز از اونا معرکه تر خواهر شوهرامند که حتی اگر قرار باشه برن اونجا صبحانه هم خونشون نمی خورن و می رن خونه مادر شوهرم میزنن توی رگ حالا بکو ببینم وضع تو خرابتره یا خواهر شوهرای من جات خالیه ببینی و حرص بخوری
مامان نسترن
23 اسفند 90 12:10
واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه / چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو / چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 12:10
ما که اول یه جورایی از زیر صفر زندگی مون رو شروع کردیم اما شوشویی تونست یه خونه خوب اصفهان بخره حالا هم ماشین رو عوض کردیم حالا قراره یه خونه برا من اهواز بخره قول داده
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 12:26
الناز شاهینم صبح تا حالا موبایلش رو جواب نداده زنگ هم نزده روزی دو سه بار رو میزنگه دارم نگران میشم موندم چکار کنم ؟؟؟
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 12:33
برم نهار بعدا میام کلی هم عکس جدید برام فرستادند فعلا بای
مامان آینده ( آرزو)
23 اسفند 90 12:34
چرا عزیزم ..............؟؟؟؟
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 12:59
الناز زنگ زدم مادر شوشوی گرامی بهت سلام رسوند بکه برا آشیدا نظر میزاری همه شناختندد
دکمه
23 اسفند 90 13:18
دکتر رفتی؟؟؟؟
مامان الی
23 اسفند 90 13:45
خوب جیگر تو کاری با شوشو نداشته باش زمانی که وام گرفتیم بگو مامان بابا برام کادو خونه جدید می خوان بدن کادویه دیگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان یسنا گلی
23 اسفند 90 16:26
عزیز دلم مامان و بابان دیگه.دلشون نمیاد حتی یه کوچولو فکرت مشغول شه.قدرشونو حسابی بدون.
مامان مانی
23 اسفند 90 16:34
سلام گلم قدر پدر مادر گلتو بدون
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:15
ای بابا این پدر مادر ماها هزار تا محبت می کنن آخر سر پدر شوهر مادر شوهر ها عزیز میشن . من خودم انقدر دلم به حال مامان بابام میسوزه . اینقدر مهر و محبت . هیچی هم کم نمی ذارن ولی آخرش باید به اونوری ها با هزارتا تیکه و متلکشون احترام بذارم . امروز ظهر پایین بودم دوست خواهرشوهرم پرسید می خوای جشنتو پایین بگیری یا بالا ؟ گفتم خونه خودم . مادر شوهرم گفت 5-6 نفر بیشتر نیستن . گفتم تا اینجا شدن 30 نفر . گفت اوووووووه 30 تا . دوسته گفت 30 تا که خونت جا نمیشن(منظور این که بیا پایین بگیر) مادرشوهرم هم سریع گفت جا نشدن خونه فاطمه (جاری) خالیه میرن اونجا . گفتم مرسی از لطفتون من خونه خودم می گیرم جاشون می کنم
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:19
عزیزم گپ باز نمیشه . مثل اون روز شده
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:22
آره عزیزم . داریم راستی راستی فامیل میشیم با نسترن
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:23
از طریق دکتر عباس زاده آخه من گفتم دکتر خوبیه فامیله آدرس بدم . گفت فامیل ما هم هست
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:27
ایول . تو با اون هم فامیل نباشی خواهر خوشگل خودمی عزیزم
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:29
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:34
چقدر من تو رو دوست دارم . راستی مشهد چی شد؟ نیومدی
مامان محمدرضا
23 اسفند 90 17:37
بالاخره من واسه سیسمونی منتظر شما دوتا هستم ببینم می تونم بالاخره ببینمتون
مهتاب
23 اسفند 90 17:57
دلهاي پر مهرمان را به روزهاي سبز و زيباي بهار پيوند مي زنيم و شادي را براي يکديگر به ارمغان مي آوریم. به به چه مامانی وبابایی خوبی . بنظر من دلیلی نداره شوهرت بدون این لطف پدر ومادرت بتو فقط بخودت مربوط میشه همیشه دست گلشونووووووووووو ببوس
عارفه
23 اسفند 90 18:29
همیشه حمایت از طرف خانواده عروسه مال منم همینه اون ور انگار نه انگار
عارفه
23 اسفند 90 18:29
رمز؟
مامان علي خوشتيپ
23 اسفند 90 21:12
مامان و باباي منم اينطورين.هنوزم كه 10 سال از زندگيمون ميگدره همينجورين.ولي به نظر من اشتباهه كم كم شوهر جونت فكر ميكنه وظيفشونه به نظر منم كار بابات درسته بذار تو حساب خودت باشه براي روز مبادا.مايحتاج زندگي وظيفه شوهرته كه بايد تامين كنه
.::مادرخانومی::.
23 اسفند 90 23:17
دمشون گرم به نظر من بذار پول بریزن به حسابت ولی به همسرت نگو! چون ممکنه عادت کنه و همیشه منتظر باشه!میفهمی که چی میگم! یه پس اندازه برات دیگه عزیزم
مامان نفس طلایی
23 اسفند 90 23:56
سلام گلم نظر من اینه که اصلا در مورد حسابی که بابا برات باز کرده به شوهرت چیزی نگو که اگه یه موقع لازمش بود یا نه همین طوری دلش به اون خوش نباشه ... بابا اون رو برای تو باز کرده توم اون رو به عنوان یه پس انداز برای روز مبادای خودت نگه دار ... البته این نظر منه هااااا باز هر جور خودت می دونی ... اما شاید الان که اولاشه خریدای بابات اینا مهم به نظر نیاد اما یه موقع یه جوری نشه که شوشوت عادت کنه که خرید ها با اوناس و خیالش راحت شه که اونا هستن دیگه به نظرم به بابا جونت بگو کمکش و بهت تو همون حساب بریزن ... چون به نظرم اگه شوشوت بیاد و همیشه فریزرت پر باشه یا همیشه لباس و کفشت اماده باشه انگیزش و برای تلاش واسه زندگیت از بین میره ... تا دیر نشده با سیاست زنونه خودت درستش کن . بازم چقدر حرف زدما
مامانی وروجک
24 اسفند 90 0:08
سلام چه نظرای جالب و با حالی دادن دوستات من هم نظرم اینه که به همسری نگو باشه واسه روز مباداو اینکه چه پدر و مادر خوبی به نظرم همه ی مامان و باباها مهربونن و هوای دختراشون رو دارن پدر و مادرمن هم اینجوری ان ولی نمیدونم چرا خانواده ی شوهر هیچوقت از این کارایی که پدر و مادرای ما میکنن رو انجام نمیدن با تبادل لینک موافقید دوست عزیز
مامان نفس طلایی
24 اسفند 90 9:35
سلام دختر گل خوبی ؟ اپ نکردی


میکنم الان
ما (من و گاهی بابا)
24 اسفند 90 10:02
به نظرم که عادت میکنه !
بهش نگو که همچین کاری کردن
و وقتی هم که وام رو گرفتین از مادر و پدر خواهش کن که بذارن قسطاشو خودتون بدین.


مرسی عزیزم حتما X
مامان پریسا
24 اسفند 90 23:16
عزیزم فقط یادت باشه همسرت باید از همه چیز با خبر باشه. حالا هر طور خودت صلاح میدونی.
مرجان مامان پریساجون
25 اسفند 90 1:02
اینکه مامان وبابات زحمت میکشن دستشون درد نکنه اما باید مواظب باشن همسرت پرتوقع نشه که اگه یه موقع مشکلی داشت سریع بگه خوب بابا و مامانت بگو پول بدن یا وام بگیرن یا..... بهتره افراط و تفریط نکنن واسه تو بهتره
مامان ساینا
25 اسفند 90 14:04
قدرشون رو بدون خیلی زیاد.
نگار
25 اسفند 90 21:01
بابا باحال بابا بامرام بابا ايول بابا اينكاره منم بابام اينا خيلي بهم ميرسن ولي ديگه حساب بانكي برام باز نكردن راستي من هيچ وقت هيچي به شوشو در اين رابطه ها نميگم ميدونم بدش مياد منم مثلا لباسي كه برام خريدن رو خيلي عادي ميپوشم اونم از اونجايي كه حواسش به اين چيزا نيست متوجه نميشه اگر هم بپرسه يه مناسبت جورميكنم ميگم به اين مناسبت برام هديه خريدن
مامان وندا
27 اسفند 90 0:48
عزیزم منم همین مشکلو دارم از یه طرف انگار مامان و بابام یه خونه دیگه دارن که خرجشو باید بدن از یه طرفم میترسم شوهرم بد عادت بشه