روز نوشت این چند روززز...
نی نی نازم با تاخییر چند روزه سلام
سه شنبه:
امروز صبح که بیدار شدم ناهار پختم خورشت کرفس بعدش حدیقه طرف صبح امتحان داشت یه نگاهی
به درس کردم فایده نداشت
رفتم خونه حدیقه یکم باهش درس خوندیم اینا رفتیم روی بالکن فرش انداختیم قرار شد هندسفری بزاریم
خیابون رو نگا میکردیم پسرای واحد رو به رویی هی بهمون نخ میدادن چراغ میدادن سوت میزدن
خلاصه رفتیم دیگه توی خونه
اماده شدیم رفتیم شیر کیک خریدیم کیک ٧ میوه اینقدر خوشمزه بودددد که نگوووو
بعدش علیرضا اومد دنبالم رفتیم پارک جاتون خالیییییییییییییییییییییییییی نیشابور چه بارونی می اومد
توی پارک اینقدر شلوغ بود نشستیم رفتیم رستوران من جوجه خوردیم همه دوباره کوبیده و ....
بعدش پارک رفتیم خونه بهارشون من تقلب مینوشستم
بقیه پاستور بازی میکردن خیلی خوش گذشت بعدم منم به جمعشون پیوستم
و خر شدم چه خری
چهارشنبه ٣١ خرداد :
صبح به زور بیدار شدم ٧ صبح بیدار شدم دوباره یکم خوندم ولی فایده نداشت چشام باز نمیشد
شب قبلش ساعت ٣ خوابیده بودم
بعد رفتیم امتحان گند زده بودیم اصلا از مطالبی که توی جزوه بود نبود هندسفری و کاغذی برده بودم
فایده نداشت
منو حدیقه می افتیم علیرضا گفت عب نداره
خلاصه بعدش امدیم خونه ما ناهار خوردیم تو هنگ بودیم دوتامونن
ناهار برنج درست کردم و با خورشتای که توی فریزر گذاشته بودم
بعد علیرضا اومد دیدم هوس بختیاری کرده دو پر غذا خریده فکر نمیکرده من وقت کنم برای ناهار
کلی غذا اضافه اومد
بعدش یکم خوابیدم عصر رفتم خونه حدیقه
بعد از اونجا مامانم همش میگفت یه هفته است نیومدی اینا
رفتم خونشون طفلی پیراشکی و کتلت درست کرده بود برام
توی ظرف گذاشت اوردن خونه شب نرفتیم بیرون دیشب خونه خودمون بودیم
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چه بارونی می اومد نصفه شب یادم اومد تولد دوستمه الهام بهش اس ام اس دادم
تبریک گفتم خیلی خوشحال شد ....
پنج شنبه ١ تیر :
امروز بیدار شدم از ٩ شروع کردم به خونه مرتب کردن که شیشه دکورم از دستم افتاد
خورد شد خاک شیر از صبح دارم خورده شیشه جارو میکنم
زهرا اومد براش پروزه پایانی شو درست کردم پدرم در اومد حدیقه هم اومد فیلم دیدن و اینا
قبل علیرضا بیاد رفتن
علیرضا اومد میوه اینا خریده ناهار خوردیم
امروزم خورشت کرفس خوردیم با برنج های دیروز
خوابمون می اومد خوابیدیم تا الان...
کامل میشود