27 و 28 خرداد
آقاااااااااااااااااسلام خوبین؟؟؟
شنبه : نشستیم یکم خوندیم واینا بعدش عصرش نرفتم پیاده روی
خلاصه نشستم یکم درس خوندم و اینا شب شد علیرضا اومد دنبالم رفتیم پارک
منو علی وحید سارا حامد بهاره
نشستیم ورق بازی هفت خبیث من 4 بار بردم برنده ولی علیرضا نبرد همه یه دست بردن قرار شد هر
کی ببازه 5 بار پانتومیم خر اجرا کنه به شکلای مختلف
وای چه اداهایی در اورد علیرضا همه کف پارک غلط میزدیم شامم ساندویچ خوردیم جاتون خالی
راستی علیرضا همچین منو نیشگون گرفت فکر میکرد من کاری ام نشده اما من ضغفف کرد حالا میبینم
شکمم یه کلی کبود شده داشتیم سر گل گل یا پوچ دعوا میکردیم اونم اون جوری کرد
یکشنبه:
صبح روز بعد بیدار شدم تا 6 خوندم کلی استرس داشتم داشتم مییمردم ناهار درست نکردم
با علیرضا نون پنیر خیار خوردیم من خوندم رفتم امتحان نه بد دادم نه خوب دادم
بعدش رفتم با حدیقه خونه حدیقه اونجا بودم تا 10
علیرضا اومد دنبالم رفتیم پارک بچه ها مرغ بریون گرفته بودن با ساندویچ
خیلییییییییییییی چسبید دوباره کلی بازی کردیم دوباره علیرضا خر شد و سارا اما
سارا ادای خر رو در نیومرد گفت من نمیتونم
اومدیم خونه خوابیدم
تا الان 31 امتحان دارم چهارشنبه دعا کنید