های و باای
سلام دوست جونا
روز اول عید علیرضا رو بیدار کردم نشستم پای سفره هفت سین همو بقل کردیم و بوس باز خوابیدیدم
به مامانم هم زنگ زدم تبریک گفتم تو راه تهران بودن
بعد رفتیم خونه مامان علیرضا عید دیدنی بهمون عیدی ندادن
بعد رفتیم خونه مامانی من بعد مدت ها دختر دایی کوچوکمو دیدم الان شاید 5 سال باشه ندیده باشمش
به خاطر طلاق دایی ام
بعد علی سرما خورده بود براش سوپ درست کردم
قرار شد روز 2 عید شام خاله علی و مامانش بیان خونمون
شبش رفتیم خونه اون یکی خاله دیگش
بعد کلی با دختر خاله های علی من صمیمی هستم مثه خواهریم حرف زدیم و خندیدم و غیبت کردیم
بعد فرداش یعنی 2 عید بدوووو بدووو میکردم
تا اینکه شام براشون
سوپ ..سبزی پلو با ماهی..مرغ ترش...فسنجون...قرمه سبزی ..سالاد شیرازی..دسر بستنی درست کردم
کف بر شده بودن
براشون سفره انداختم از این سر تا اون سررر اینقدر حال داد فکشون افتاده بود
خواهر علی هم اومده بود با چادر مشکی نشست سر سفره
محلش ندادم که
یه کاریش کردم سر درد گرفت بدبخت
خیلی حال داد
بعد امروزم رفتیم با علی عید دیدنی وسایلمون جمع کردیم داریم میریم سفر این به این معنی که ما
چند روز نیستیم
قربون همتون
ببخشید نیومدم جواب نظراتتون رو بدم
بعد سفر میام مفصل جواب میدم دوستون دارم بوسسسسسس