20 مین روز ....
یه خبر مهم
یه سلام گرم صمیمی
سلام به هم دوستای خوب نی نی وبلاگی مرسی از اینکه گاهی میان وب منو میخونین و به فکرمین مرسی تو پستای قشنگتون گاهی اسممم رو میبینم مرسی واسه دوستای مهربونم که بهم اس ام اس میزنن و حالم میپرسن کلی خوشحالم واسه سعیده عزیز و مهربونم و عارفه جون فاطمه سادات جون و ... که تازه مامان شدن الهی سایه تون 120 سال بالای سر دخترای نازتون باشه...... کلی دلتنگی واسه همه دوستای خوبم و نی نی هاشونننننننننننننننننننننننننن کلی بوس واسه همه منم خیلی خوبم شکرررررررررررررررررررررر برنامه زندگی ام خیلی فشرده است خیلی من از 6 صبح بیدارم تا 5:30 برسم خونه بعدش یه استراحت کوچولو شام ناهار پختن خونه مرتب کرد...
نویسنده :
نایسل
21:52
بدون عنوان
یه خبر خوش .... منم کارمند شدمممممم هورا زندگی هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
نویسنده :
نایسل
19:20
امروز
امروز 25 خرداد عروسی دوستمه امینه یه هفته ای هستش دوتا مهمون جدید خونه مون داریم دوتا خرگوش ناز کوچولووووو بلفی و بنل .... یکی سفیده یکی سفید قهوه ای... امروز شروع یه روز خوب بوددد ایشالا داره اوضاع زندگی ام بهتر میشه امید به خدا
نویسنده :
نایسل
11:59
يه روز هم خوب و بد ...
امروز يه روز كاري جديد بود واسم صبحا هرروز ميرم مهد ... اما قراره عصر ها بيام شركت عليرضا كار كنم امروز روز اول كاري بود .... اما اتفاقي افتاد كه نميخوام در موردش با كسي حرف بزنم نميخوام بنوسمش ولي خيلي بد بود خيلي نميدونم خدا چي ميشه ولي نميخوام اينطوري باشه خدا كنه اشتباه كنم سردر گمم از اين دوره زمونه اي كه توشم متنفرممم متنفررررررر ديگه فهميدم نبايد ديگه خوبي يا بدي زندگي ام رو براي كسي بگم .... ...
نویسنده :
نایسل
21:39
بدون عنوان
من نفر سومممم هستم مامان طهورا جون و سعیده جونم منو انتخاب کردن
1- بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ از دست دادن مادر پدر و همسرم و بچه دار نشدن 2- اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ میرفتم بانکککک تو قرعه کشی هاش خودم رو برنده اعلام میکردم مثلا برنده 100 میلیون تومن پول 3- اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد، آن آرزو چیست؟ بچه دار شدن 4- از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟ پلنگ 5- کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟ آن شرلی ...بابالنگ دراز...دوقولوها ..بل سباستین..خانواده دکتر ارنست..مهاجران.. حنا دختری در مزرعه جیمی و جکی...بچه ه...
نویسنده :
نایسل
22:36
روز نوشت
تو پست قبلی گفتم آلا خون والاخون شدم چون که پدر شوهر گرامی شبا میترسه تنها بخوابه ای خدا این روزای زندگی ما تمومی نداره دلم خیلی گرفته هر روز میرم مهد .... بعدش میام خونه تا میخوام استراحت کنم باید برم به زور پیاده روی که ازش متنفرم بعدشم یه شب در میون باید برم خونه بابای علیرضا ..... خسته شدم از این روزا چرا خدا مارو نمیبینه چرا دیگه کمکم نمیکنه .... چرا هر چی میخوام چپه میشه دقیقا .............. نیمدونم کی میخواد این روزای من درست بشه.... دیروز ٤٠ مامان علیرضا بود..... تموم شد بلاخره .... دیروز تولد علیرضا هم بود کلی براش چیز میز درست کردم عکسش رو میزارم بعدا..... مامان بابام برای تولدش یه دست...
نویسنده :
نایسل
19:02